۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

مُحَلِّلی که جا خوش کرده است!

مُحَلِّلی که جا خوش کرده است!


می ‌گویند یکی از بزرگان نجف عیال را سه طلاقه کرده بود، دیگر امکان رجوع نداشت، باید محلّلی پیدا می ‌کرد تا خاتون را به عقد خویش درآورد و پس از همبستری، او را طلاق دهد، کاری بس دشوار و پر مخاطره بود، باید کسی می‌یافت که نه خاتون به او دل بندد و نه او به خاتون!

شیخ سردرگریبان به دنبال چاره بود، آخر خاتون جوان و زیبا و گل اندام بود، نکند محلّل جا خوش کند و خاتون را رها نسازد، یا خاتون محلّل را بر شیخ ترجیح دهد! دراین اندیشه بود که صدای انکر الاصوات آب‌حوضی در کوچه پیچید، صدا را به سرش انداخته بود که : " آب حوض می کشیم" خودش از صدایش نتراشیده تر و نخراشیده تر بود، کچل و لوچ و پیس، با قدی کوتاه و چشمانی تنگ ودهانی دریده، دون مایه و بی‌فرهنگ، با پایی لَنگ، ازمال دنیا سطلی داشت و یک لولهنگ، آب حوض می کشید، نگاه به اوکفاره داشت و دیدنش درخواب صدقه، شیخ چون ارشمیدس فریاد کرد که:"یافتم، یافتم" و سربرهنه به کوچه پرید، دیگر آب‌حوضی نمی‌دید، او واسطه وصال بود، دراو جمال یار می‌دید، او را به اندرون دعوت کرد و راز خویش با او در میان گذاشت، گفت :"همیشه تو آب ما می کشی و اینک ما، همیشه یک درهم می ستاندی و اینک صد دینار، اما حواست باشد که زود کارت را بکنی و بروی!"
آب‌حوضی انگار در عرش پرواز می کرد، خانه شیخ را یکی‌ از قصرهای بهشت می‌دید که درغرفه های آن حوریان منتظرند، او که عمری‌عزب بود و معذَّب و دست درآغوش خویش‌داشت، در دل خود گفت :"صد دینار هم ندهی در خدمتم!" اما به شیخ گفت:" شما بر من ولایت دارید، امر امر شماست،"امر مولوی است!
القصه، برای اولین بار بود که دلی از عزا در‌آورد و کامروا با صد سکه دینار طلا از خانه شیخ بیرون آمد، سبکبال شده بود، انگار بر بال ملائک قدم می گذاشت، برعمر رفته افسوس می خورد و می گفت:"عجب کسب پر منفعتی!"

فردا صبح شیخ با صدای آب‌حوضی بیدار شد، از همیشه سحرخیزترشده بود و صدایش رساتر، اما چیز دیگری می گفت، او داد می زد:"مَن یَطلُب المُحَلِّل؟ " " کی محلّل می خواهد؟" شیخ بیرون آمد و گفت: " این چه بی‌آبرویی است که راه انداخته‌ای؟" آب‌حوضی –ببخشید محلّلپاسخ داد:"راستش دیدم کارش راحتتر و درآمدش بیشتر است، شغلم راعوض کردم!

این حکایت روزگار ماست، علماء همه جورش را با این ملت تجربه کرده بودند، 24 سال ( سه دوره) کابینه در اختیار روحانیت بود، جابجایی سید و شیخ و سید هم جواب نمی داد، سه روحانی این عروس را در کابین خویش داشتند و اینک محلِّلِی لازم بود با شرایط کذا و کذا! باید آنقدر زشت باشد و زشتی کند که ملت نه تنها دل بر او نبندد که از ترس او به دامان داماد قبل پناه برد، قدرش را بداند و اورا بر روی سر بنشاند، و از سویی کسی باشد که اگر خواست جا خوش کند، زورمان به او برسد و دمش را بگیریم و بیرون بیاندازیمش!

اما امروز محلِّل جا خوش کرده است و با بزک و دوزک، با دروغ و فریب و با خرج کردن از کیسه شیخ می خواهد در دل خاتون جا باز کند، تازه همکاران سابق را هم دعوت کرده است که بیایید، این شغل راحتتر‌ و پر منفعت تر است وبرای دور بعدهم محلِّل‌ها صف کشیده اند. بیچاره خاتون!!

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

فرزند مذبذب آیت ا...


مهدی خزعلی یکی از چهار فرزند آیت الله ابوالقاسم خزعلی است که به جرأت می توان وی را فرزندی مذبذب نزد فرزندان آیت الله تلقی کرد
پنج سال پیش ضمن گفتگو با دکتر سروش در تلویزیون هما از ایشان در خصوص ادعای تذبذب عملی و نظری محمد خاتمی پرسیدم و ایشان در پاسخ معتقد بود
محمد خاتمی فاقد وضوح و درکی روشن از مفاهیم و شعارهائی بود که از آنها دم می زد
امروز و با تأسی به اظهارات آن روز دکتر سروش معتقدم بنوعی همین داوری را می توان قائم بر مواضع مهدی خزعلی کرد
مشارالیه اخیراً طی مصاحبه ای در تعریف جنبش سبز اظهار داشته
ايدئولوژی جنبش سبز حرکت بسوی دموکراسی است و می دانيم که در قطار ما همه گونه تفکر وجود دارد، همديگر را با روی باز نقد می کنيم و باز در قطار آزادی می نشينيم ... همه آزادند تا نظر خويش بگويند و بايد نظرات مخالف را بشنوند
مهدی خزعلی امروز در حالی ترسیم گر چنین پرسپکتیو پرتسامحی از جنبش سبز شده که چند سال پیشتر در مقدمه کتاب «هویت» که متن پیاده شده فیلمی است که به اهتمام سعید امامی از بازجوئی جمعی از زندانیان ملی ـ مذهبی در اوایل دهه هفتاد تهیه شده بود، اظهار می دارد
اسلام خانه ای بی در و پیکر نیست که هر چه بخواهند خارج یا هر ناروائی را وارد کنند. اسلام حدود و ثغوری دارد باید و نباید دارد و جهان را آن گونه که هست می شناسد نه چون کوردلان که جهان را با امیال نفسانی و شهوانی خود تبیین می کنند و بر آن اساس آزادی و فضای باز فرهنگی را مطالبه می کنند
 
همین تذبذب از آن درجه از استعداد برخوردار است تا امروز نیز مهدی خزعلی را به آن درجه از تشتت برساند تا در مصاحبه اخیرش یک جا مدعی شود: «پیروزی انقلاب اسلامی ايران مرهون رهبری کاريزماتيک امام خمينی (ره) بود»
و چند پاراگراف جلوتر دچار نسیان شده و در تبیین چرائی سقوط حکومت پهلوی، چنان هزیمتی را قبل از آنکه محصول مجاهدت انقلابی مردم ایران و شهادت کسانی همچون برادر ارشد خود در میدان ژاله و سال ها تبعید و زندانی شدن امثال پدرشان بداند، آن را نتیجه انقضای تاریخ مصرف حکومت پهلوی نزد ایالات متحده اعلام کند!