۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

به خاطر تو



پرسید:

به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس.

پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به
 خاطر هیچ چیز.

ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است. 

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

مي گويند منتظرت هستند ،‌ اما «دروغ» مي گويند!



مي گويند منتظرت هستند ،‌ اما «دروغ» مي گويند!

مي گويند بي قرارند تا تو بيايي، اما «دروغ» مي گويند .

آری ، دروغ مي گويند كه منتظرند كه بي قرارند كه اگر بودند ،‌ به سوي هر جا كه نشاني و كلامي از تو بود پرواز مي كردند!
آن نشانه دروغ باشد يا راست، براي عاشق چه فرقي مي كند،‌ عاشق به دنبال معشوق همه جا را مي پويد حتي ناممكن ترين جاها و غريب ترين كوي ها را .

و اين منتظرانت ،‌آقاي نازنينم حتي حاضر نيستند چند خط كتاب را كه از سوي كسي كه مدعي فرستادگي توست بخوانند .

اينان رسم عاشقي نمي دانند . هيچ نمي دانند ...

مي گويند كاش تو بيايي ،‌اما تنها صدايي كه از قلبشان به گوش مي رسد آن است كه:

نيا ! ما را با تو چه كار ! ما را كه صدها سال است به نيامدنت خو كرده ايم و با آن خوشتريم تا آمدنت .

قلبشان مي گويد نيا ،‌ بگذار ما به همين دعای ندبه و عهدمان دلخوش باشيم ، كه بسيار كار بر زمين مانده داريم .

تو بيايي بساط همه ي كارهايمان به هم مي خورد . نيا ،‌نيا ،‌پسر فاطمه نيا ،‌ما را به تو نيازي نيست همانگونه كه به پدرانت نيازي نبود ...

و زبان ها هم چنان مزورانه مي گويد : تويي كه نور خدايي ،‌خدا كند كه بيايي !!!