۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

حکایت

درویشی به دردهی رسید.جمعی که خدایان رادیدآنجه نشسته .گفت:مراچیزی بدهید
وگرنه به خدابااین ده همان کنم که باآن ده دیگرکردم .ایشان بترسیدند.گفتند:مباداکه
ساحری یاولیی باشدکه ازاوخرابی به ده مارسد.آنچه خواست بدادند.بعدازآن پرسیدند
که باآن ده چه کردی؟گفت:آنجاهمین سوال وکردم چیزی ندادندبه اینجاآمدم ،اگرشمانیزچیزی نمی دادیداین ده رانیزرهامیکردم وبه دهی دیگرمی رفتم.
 
عبیدزاکانی

۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

حکایت شبکه ماهواره ای

مدتی است شایعات فراوانی را می شنوم
می گویند سوگولی آیت الله شبکه ای را تأسیس کرده و پول به جیب می زند
ما فقط مجوز را برایشان فراهم کردیم و کار با احمد هست و سعید
من در این شبکه مشاوری بیش نبودم مشاوری که هیچ اختیاری از خود نداشت تمام کارها را سعید انجام می داد و حالا شنیده ام شبکه های دیگری در دست دارد برایش آرزوی موفقیت دارم